اپیزود معمای رمازا

بازی “معمای رمازا” اولین اپیزود بازی محیطی زرون بود که در مجموعه غذایی کاووکی شهر بندرعباس، در تاریخ 14 تیر 1398 برگزار شد.
در این بازی 20 تیم به رقابت پرداختند تا گنج هرموز را پیدا کنند. این بازی چهارده مرحله داشت و با الگو گیری از فرهنگ هرمزگان ، تاریخ قدیم این مرز و بوم رو روایت می کرد.در مرحله ی اول ، روی دست بازیکنان نقشی از خاک سرخ هرمز کشیده می شد و اونها نقشه ای از هرمز قدیم رو دریافت می کردند. این نقشه حاوی اطلاعات مکانی و داستانی بازی بود. هر مرحله قسمتی از داستان رمازا رو آشکار می‌ساخت. تو این بازی زرون راهنمای اصلی بازیکنان بود. بازیکنان بعد از گذشت چهار ساعت به پایان بازی می رسیدند و تیمی که زود تر از باقی تیم ها ، گنج رمازا رو حدس می زد برنده ی یک میلیون تومان پول می شد.بعضی از مراحل این بازی ریشه درفرهنگ عمیق و اصیل هرمزگان داشت و باعث می شد این فرهنگ در قالب یک بازی یادآوری و نمایش داده بشه.

پوستر بازی محیطی معمای رمازا زرون

80 درصد

سختی

تاریخی

ژانر

80 نفر

ظرفیت

مجموعه غذایی کاووکی

مکان

10+

رده سنی

یک میلیون تومان

جایزه

خلاصه داستان

در زمان حمله پرتغالی ها به جزیره هرموز، به سرکردگی آلفونسو آلبوکرک، گروه مقاومت مردمی تشکیل شد که مردی به نام رمازا سرکردگی آن را به عهده داشت. رمازا قهرمان جزیره بود و به همراه برادرش بحری، چهارده جوان مخالف حکومت را رهبری می کرد. حضور این دو برادر و دلبستگی شدیدشان به یکدیگر تنها دلخوشی مردم هرموز بود تا بار دیگر آزادانه در ساحل های جزیره قدم بزنند.

گنجی بزرگ و بی پایان در هرموز، سالیان سال توسط اجداد رمازا حفظ و حراست شده بود و حالا مهمترین وظیفه ی رمازا صیانت از این گنج بود. افسانه های زیادی از جای گنج خبر داده بودند، اما در نهایت دست هر کسی از آن کوتاه مانده بود. رمازا پس از اماده کردن سپاهش جهت مقابله با نظامیان پرتغالی به اهالی این اطمینان را داد که گنج را در جایی مطمئن مخفی کرده است و طبق سفارش پدرش حتی نزدیک ترین فرد به او نیز از جای آن بی خبر است.

آلبوکرک پیامی را به دست گروه مقاومت جزیره رسانده بود که اگر تا صبح چهاردهم تسلیم نشوند نخلستان را به آتش خواهند کشید. رمازا و بحری تصمیم گرفتند آن ها را غافلگیر کنند و بی سر و صدا تعداد زیادی از چادر های پرتغالی را به آتش کشیدند و ضربه ای سخت بر پیکره سپاه آلبوکرک وارد کردند. اما با توجه به تعداد بالای جنگجویان پرتغالی آنها بالاخره بر سلاح هایشان مسلط شدند و آتش سلاح هایشان به قلب جوانان پیرو رمازا و بحری راه یافت. بخش زیادی از نخلستان آتش گرفته بود. چندین تن از مهمترین جنگجوهای سپاه مقاومت کشته شده بودند. بحری به دنبال رمازا می گشت اما اورا نمی دید. فرمان عقب نشینی داد. پس اندک مردان باقی مانده به دل کوه رفتند.

 رمازا زنده و بیهوش بود. شدت جراحاتش به حدی بود که توان بازکردن چشمهایش را نداشت اما حس میکرد که روی شانه های کسی قرار گرفته و به سمت مکانی نامعلوم در حرکت است. بعد از چند روز بی هوش بودن رمازا در کلبه ای خوش بو به هوش آمد که متعلق به پدر و دختری بود. به کمک آن ها رمازا روز به روز بهتر شد. پیرمرد و دخترش حرا به او انگیزه ی زنده ماندن و زندگی کردن دادند و او رفته رفته عاشق حرا شد.

رمازا از مرد خواست قلم و کاغذی در اختیارش قرار دهد. نقشه ای از گنج تهیه کرد تا به دست بحری برساند. حرا با اصرار خود به دل کوه زد و یک نشان از رمازا گرفت تا بحری به او اعتماد کند. حرا نقشه را به دست بحری رسانده و بحری نامه ای خطاب به رمازا داده بود. حرا تعریف کرد که همه جای جزیره در اختیار پرتغالی هاست. کسی جرات به ساحل رفتن ندارد. جزیره ی رنگین مرده بود.

بحری و گروه مقاومت آماده بودند تا دوباره در کنار رمازا بجنگند اما عشق حرا حالا تردیدی به دل رهبرشان انداخته بود. او می خواست به جای جنگیدن، زندگی کند و خوشبختی ای را احساس کند که قبلا نکرده بود. پس حرا را از پدرش خواستگاری کرد اما شرط پیرمرد این بود که اگر دخترش را می خواهد، باید اول جزیره را آزاد کند.

***

خیلی زود بحری به سراغش آمد و از او خواست به گروه خیانت نکند و برگردد اما رمازا مقاومت کرد. بحری که نمی خواست گروه مقاومت از پشت کردن رمازا با خبر شوند، او را به قتل رساند و با خبر مرگ رمازا به کوه برگشت. بحری نقل کرد که رمازا چگونه در برابر تمام شکنجه های پرتغالی ها دم برنیاورده بود. اینکه چگونه در حین اسارت نیز ترس را بر پیکره ی پرتغالی ها انداخته بود. اینکه تا چه حد زیر شکنجه دوام آورده بود و آخرین کلمه اش هرموز بود. اگر هرموز در گذشته یک قهرمان داشت حالا او تبدیل به اسطوره ای شده بود تا نوجوانان هرموزی را هم به میدان جنگ بکشاند و بارقه های پیروزی در گروه مقاومت روشن شود. 

بحری افراد را آماده ی حمله کرد. تعدادشان همچنان بسیار کمتر از سپاه دشمن بود ولی آنها از مردن واهمه نداشتند. باید انتقام رمازا گرفته میشد. باید نشان میدادند که جزیره را آزاد میخواهند و اگر جزیره آزاد نباشد ترجیح میدهند مرده باشند. بحری آرایش سپاه را مشخص کرد. برای همین منظور فرمانده ای انتخاب کرد. خود در پیشانی حمله قرار گرفت و با نام رمازا دستور حمله ی شبانه را صادر کرد. 

نقشه گنج که به دست آلبوکرک رسید هنوز خیس از خون بحری بود. گروه مقاومت تا انتهای توانشان برای جزیره و به یاد اسطوره ی خود  رمازا جنگیدند. آلبوکرک با کمک اندیشمندانی که یکی یکی وارد هرموز شدند چندین ماه را صرف حل معمای نقشه کرد. از شرق جزیره از قلعه ی بی بی گل، برکه ی ماهی مرده، زیارتگاه خضر، دره ی رنگین کمان، دره ی مجسمه ها ، ساحل سینگو تا دشت آهوان و از غرب، از اردوگاه گروه مقاومت، قبرستان پرتغالی ها، برکه ی بی بی صورت، غار الهه ی نمک، جزیره ی کالنگ، خانه ی پیرمرد تا خانه ی سوخته به هرجا نگاه می کردی پر بود از آثار حفاری پرتغالی ها. سربازان پرتغالی هر روز با ابزار مختلف قسمتی از جزیره را میکندند و در نهایت چیزی نمی یافتند.

در اپیزود معمای زرون چه گذشت ؟!

گالری عکس

1 Comment

  1. Amirhossein گفت:

    چه باحال اپیزود بعدیتون کیه؟

دیدگاهتان را بنویسید